پروانه ها همه در پیله مرده اند
مجموعه اشعار مهوش قیاسی نیک
چقدر حوصله کردم شبی که حالش بود چه قصه ها که نگفت او ولی مجالش بود همیشه قدر کمی هم، نبود از اول ولی به قهوهی تلخم همیشه فالش بود قسم به دست خدایی که آب و نان میداد خودش همیشه نبود و فقط خیالش بود اگرچه کودکی ام را سکوت مخفی کرد اگرچه در دل من آن قیل و قالش بود نه آنکه انچه شکست او دوباره خواهد ساخت بغیر کوزه که آنهم اگر سفالش بود به جان خسته قسم خورده او که برگردد و برنگشت علیرغم این که بالش بود به زیر سایه اگر ، جان او می آرامید درخت می شدم، اما اگر نهالش بود شکسته شاخه سترون نمیشود دیگر شکفته میشدم اینجا،اگر کمالش بود به جرم اینکه درختم، شد او تبر روزی و شاخه ام بشکست او که احتمالش بود، از این زمین که برفت او ز ریشه برخیزم ولی، اگر که امیدی به انتقالش بود چقدر حوصله کردم شبی که حالش بود چه قصه ها که نگفت او ولی مجالش بود همیشه قدر کمی هم، نبود از اول ولی به قهوهی تلخم همیشه فالش بود قسم به دست خدایی که آب و نان میداد خودش همیشه نبود و فقط خیالش بود اگرچه کودکی ام را سکوت مخفی کرد اگرچه در دل من آن قیل و قالش بود نه آنکه انچه شکست او دوباره خواهد ساخت بغیر کوزه که آنهم اگر سفالش بود به جان خسته قسم خورده او که برگردد و برنگشت علیرغم این که بالش بود به زیر سایه اگر ، جان او می آرامید درخت می شدم، اما اگر نهالش بود شکسته شاخه سترون نمیشود دیگر شکفته میشدم اینجا،اگر کمالش بود به جرم اینکه درختم، شد او تبر روزی و شاخه ام بشکست او که احتمالش بود، از این زمین که برفت او ز ریشه برخیزم ولی، اگر که امیدی به انتقالش بود
Power By:
LoxBlog.Com |